۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

كابوس‌ها و تسه تسه ها

با یه چرخ توی ساوانا اخبار زیادی رو میشه دید و شنید. اخباری مثل ظهور یک مگس تقلبی. ادعای رویت امام زمان توسط یک مگس دیگه. اعدام انفرادی و دسته‌جمعی و دو به دو و چند نفر به چند نفر و.... بیست و هفت مگس بدبخت. ظهور فمنیسم در میان مگس‌های نر. ادعای رویت یک مگس دوجنسه و سپس محکومیت شدید اون توسط یک مگس دوجنسه دیگه. آویزان کردن انواع لوازم بهداشتی مخصوصا آفتابه بر گردن مگس‌های یه لا قبا. کشف موفقیت‌آمیز داروی دفع آفت بنادین مگس‌ها و امتحان اون به روی مگس‌های داوطلب که متاسفانه این واقعه‌ دقیقا مصادف با وفات اونها شد و کشف کلی چیزهای شگفت‌انگیز دیگه توسط بچه‌مگس معروف و نابغه.
در حال پرواز از دشت چشمم به عنکبوت‌ها افتاد که وایساده بودن وسط راه. شنیدم که هر کی پوتین و چکمه داشته باشه و چکمه‌اش بدن‌نما هم باشه بهش گیر می‌دن. غرق در این فکر شدم که مثلا چکمه چی‌جوری می‌تونه برآمدگی سینه‌ی مگس‌ها رو نشون بده و یا چی‌جوری میشه باسن بزرگ و گشاد مگس‌ها رو پوشوند بطوریکه که مگسه حالت خیمه پیدا نکنه که یهو از خواب نپریدم و هنوز بیدار بودم. خیلی زور زدم که بیدار بشم ولی بازم بیدار بودم. خودم رو به چند تا درخت و کرگدن و موانع دیگه زدم ولی بازم هنوز بیدار بودم. چقدر مسخره‌است که مگس‌ها نمی‌تونن بخوابن. اگه می‌تونستم بخوابم و بعدش بیدار بشم و ببینم همه‌ی اینها کابوسه و تموم شده چه قدر قشنگ می‌شد.
خیلی دوست دارم یه روز دوباره از خواب بیدار بشم... آخه می‌دونید که مگس‌ها پلک ندارند و فقط یه بار از خواب بیدار می‌شن و یه بار هم به خواب می‌رن. باکتری‌های تجزیه کننده اینجا به نوعی نقش پلک رو بازی می‌کنند، وقتی که در حال تجزیه‌ی چشممون هستند.
دوباره پرواز می‌کنم. پایین‌تر، جایی که دو تا رودخونه‌ی مسخره‌ی مثلا موازی همدیگه رو قطع کردن یه عنکبوت به شدت مشغول بافتن تاره. آخه چند وقتی بیشتر به انتخابات باقی نمونده و اونا حسابی مشغول بافتنن. اوایل عنکبوت‌ها تارهای محکمی می‌بافتن که انواع و اقسام حشره‌ها من‌جمله ما تسه‌تسه‌ها رو راحت می‌تونستن توش گیر بندازن ولی الان تارهاشون فقط میتونه پشه‌ها و حشرات نارس رو گیر بندازه. ولی باز هم برای اونا مهم نیست که چیزی توی تارشون بیفته یا نه چون اونا نهایتا میرن ماکت چند تا مگس‌ رو میارن لای تارشون می‌چپونن و همونجایی که هستن می‌مونن.
از بالا، یه جایی یه گوله متراکم مگس جمع شده رو می‌بینم. از دور شبیه محیط‌های آموزشیه ولی هر چی بیشتر بهش نزدیک می‌شم محیط به نظر بیشتر آمیـزشی میاد. معلومه دعوایی در گرفته. نزدیک‌تر که می‌شم شورت یه مگس مونث رو توی دستای یه عنکبوت می‌بینم. عنکبوته هم معلومه به شدت یه چیزی رو انکار می‌کنه. یه مدتی دعوا طول می‌کشه و آخرش هم گارد ویژه‌ی عدالت ساوانا به کمک میاد و قضیه رو فیصله می‌ده. اونا خیلی باهوشن و یه جورایی هم از قدرت عدالت فرازمینی برخوردارن. خیلی سریع ثابت می‌کنن که چون شورت دخترمگسه از جلو پاره شده عنکبوت بی‌تقصیره و مگس خانمه حالت تهاجمی داشته و عنکبوت در مقام دفاع مجبور شده که تنها سلاح اون مگس ماده که شورتش بوده رو خلع سلاح کنه. تسه تسه خانم رو در حالی که دستبند و چشم بند و سوتین دوبل بسته بودن سوار حلزون کردن و بردنش که بقیه چیزها رو جای دیگه ثابت کنند. خواستم دوباره پرواز کنم که یک فشار اندکی بهم اومد و مقداری اجابت مزاجم ناخودآگاه به روی سردر اون محیط آموزشی پاشید ولی در نهایت و به هر زور و زحمتی بود اوج گرفتم...
...چقدر گرمه ساوانا و چقدر اعصاب خردکنه این زندگی مگسی. از صدای ویزویزهای خودم هم دیگه سرسام گرفتم. چقدر مسخره گفته اون تسه‌تسه‌ی شاعره که "پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست". اینقدر موقع پرواز صدای ویز ویز ازمون در میشه که نمی‌تونم تمرکز کنم و چیزی به خاطر بسپارم. کاش دقیقا اینجا جایی که بالهام به بدنم وصل می‌شد یه پیچ بود که باهاش می‌تونستم صدای ویز ویزم رو کم و زیاد کنم.
دوست دارم بخوابم. دوست دارم بخوابم و خواب ببینم که توی یه توالت عمومیم و غلت بزنم روی پشکل‌های عمومی با بقیه مگس‌ها. لامصبا همه‌ی توالت‌ها رو برداشتن خصوصی کردن و سهم ما ازین پشکل‌های گنده گنده به وعده‌های توخالی ولی گنده‌تر عنکبوت‌ها خلاصه شده.
ساوانا آخر دنیاست. احساس می‌کنم که وسط تعبیر کابوس‌های خودم زندگی می‌کنم.

1 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام
چه جالب كه راجع به آقاي يونان نوشتيد
واقعا از مردان نيك روزگار هستند و هر كس حتي يك بار ايشون رو ببينه شيفته‌ ميشه
راستي من فكر ميكردم فقط حميد يكتا به ايشون دائي ميگه !!

ارسال یک نظر

براي ثبت اسم و وبلاگ خود؛اگر از وبلاگ ديگري غير از Bloggerاستفاده مي‌كنيد قسمت نام/آدرس اينترنتي را انتخاب كنيد.