۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

مگس‌واژه‌ها:

سیاهی: زندگی توی آفریقا محاسن زیادی داره. اینجا همه سیاهیم. هیچکی نمی‌دونه دقیقا چه کسی و کی همه‌ی ما رو سیاه کرده و تقریبا همه‌مون باور کردیم که این سیاهی مادرزادی بوده. البته سیاهی همیشه هم بد نیست. به خاطر این سیاهیه که ما می‌تونیم چند تا رای بدیم چون رنگ جوهر روی دست و پاهامون مشخص نمیشه. اینا همش برکته.
دموکراسی: ساوانا مهد دموکراسیه. به خاطر همینه که ما یا همیشه در حال رای دادنیم یا در حال آماده شدن برای رای دادن. شاید واسه همینه که مگس‌ها همیشه دارن دستاشون رو بهم میمالن که سرد نشن. همیشه هم مشخصه به کی باید رای بدیم. اصلح واسه ما اونیه که بیشتر بو بده. بوی پشکل. بوی غذا. بوی سفره. اینجوریه که مگسیت ما معنا پیدا می‌کنه.
خر یا مگس: با اینکه ما همه‌مون مگس هستیم ولی عنکبوت‌ها کاندیداهای ما رو انتخاب می‌کنند. ما فقط کسایی رو می‌تونیم انتخاب کنیم که عنکبوت‌ها بهمون اجازه میدن. حق هم دارن. آخه ثابت شده قوه‌ی تخیل خرها هم از ما مگس‌ها قوی‌تره ولی عنکبوت‌ها جونورهای باهوش و با اصل و نسبی هستن که به خاطر تطبیق با محیط، بعضی‌هاشون حسابی تونستن عمر کنند و خیلی‌هاشون دوره‌ی دایناسورها رو هم به یاد میارن.
تغذیه: غذا اینجا خیلی سخت پیدا می‌شه. با این‌که جونورهای بزرگی اینجا هستن که از لحاظ تغذیه حسابی به خودشون می‌رسن متاسفانه هیچی از خودشون پس نمیدن. انگار همش دهنن. به همین خاطر تقریبا همه ما تسه‌تسه‌ها به نوعی دچار سوء تغذیه هستیم.
آزادی: آزادی مفهوم پیچیده‌ایه واسه مغز ابتدایی ما. نقل شده که چند سال پیش یکی تونست بیاد که یه خرده بوی آزادی می‌داد. میگفتن بوش محشره. انگار که سرمون رو تا گردن کرده باشیم توی پشکل تازه و نفس بکشیم. ولی خب ماها که جنبه‌ی آزادی نداشتیم. از ذوق همه‌مون کهیر زدیم. عنکبوت‌ها هم که دیدن این چیزها بهمون نمی‌سازه قضیه رو به خوبی و خوشی فیصله دادن.
وازکتومی:ساوانا یه اتاق عمل خیلی بزرگه. ما همیشه در حال جراحی شدنیم. باور کنید خیلی لذت‌بخش نیست. همیشه دارن مارو وصله پینه می‌کنند. واسه اونا مهمترین و مهیج‌ترین قسمت این جراحی وازکتومیشه. اونا همیشه در حال وازکتومی و چک کردن اون هستند. سر هر چهارراهی که توی این دشت بریم یه بار چکمون میکنند که وازکتومی موفقیت‌آمیز بوده باشه. البته قسمت عمده‌ی این عمل حساس رو روی مغزمون انجام میدن که به نوبه‌ی خودش جای تقدیر داره. شاید واسه همینه که هیچ مگس نری دوست نداره ضربه‌ی مغزی بشه. ما با دلهره‌ی وازکتومی به دنیا اومدیم. اصلا نمی‌دونم ما به دنیا اومدیم یا نه. دنیادیده‌هامون هم دنیا رو ندیدن.
قرنطینه: اینجا مگس‌های نر و ماده رو دور از هم نگهداری میکنن تا خدای ناکرده کله‌شون بوی پشکل نگیره و به هم تجاوز نکنن.
اقتدار استراتژیک: ساوانا حکومت مقتدر عجیبی داره. آفریقا مهد عجایب اقتداره. خرمگس‌های ما میگن که تونستن موشکی بسازن که از اینجا هزار فرسخ اونوتر رو دقیق می‌زنه و این خیلی باعث تعجب ماست. آخه همین خرمگس‌ها نمی‌تونن سوراخ مقعدشون رو درست روی دهن و سفره‌ی ما تنظیم کنن که ما هم از پسمونده‌هاشون نصیبی ببریم. همیشه موقعی که میخوان این پسمونده‌ها رو دفع کنند یه قسمتیش میپاشه توی بولیوی و کوبا و ونزوئلا یه قسمتیش هم می‌پاشه سوریه و لبنان و فلسطین. دهن ما هم که همیشه همینجور بی‌نصیب و باز می‌مونه؛ بهت‌زده از این نشونه‌گیری عجیب. اونا همیشه خرمگس بودن و ما مگس. کو گوشی برای شنیدن ویز ویز مظلومیت ما؟...
سنگواره‌‌ی سادگی: چشم‌های چارخونه‌ی خرمگس‌ها ماها رو خیلی ساده‌تر ازون چیزی می‌بینند که هستیم. اونا ما رو یه دست و یه باستن می‌بینند. دستی برای رای دادن و باستنی برای اردنگی زدن. رد‌پاهای اردنگی‌ها اینقدر روی باستنمون زیاد شده که دیگه یادمون نمیاد کدومش رو کی خوردیم و از کی. بعضی‌هاشون هم اینقدر قدیمی هستند که روشون تار عنکبوت بسته و پرنده روش لونه ساخته و تخم گذاشته. بعضی‌هاشون هم سنگواره شدن و قدمت تاریخی درست کردن.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

براي ثبت اسم و وبلاگ خود؛اگر از وبلاگ ديگري غير از Bloggerاستفاده مي‌كنيد قسمت نام/آدرس اينترنتي را انتخاب كنيد.